همهی مردم دهکده در میدان جمع شدهاند. آنجا اتفاق مهمی دارد میافتد. همگی تصمیم گرفتهاند بینیهایشان را سبز کنند! میپرسید چرا؟ چون داشتن بینی سبز مد شده است. حالا هم یک صف طولانی تشکیل شده تا همه بینیهایشان را سبز کنند. پانچلو پیش خودش فکر میکند این خیلی احمقانه است. اما وقتی چند روز میگذرد و او ایلای را نمیبیند تا بهش یادآوری کند همینطور که هست، خاص و دوستداشتنی است، کمکم این فکر به سرش میزند که او هم بینیاش را سبز کند.
مکس لوکیدو در داستان ای کاش بینی من هم سبز بود، به چیزی اشاره کرده است که بسیاری از ما آن را فراموش کردهایم. همه تصمیم گرفتیم کاری را انجام بدهیم که مد و تبلیغات به ما میگویند. اینطوری میتوانیم مورد پذیرش جامعه باشیم. اما زمانی که فراموش کنیم، خودمان را همانطوری که هستیم، بپذیریم و دوست داشته باشیم، خطرناک میشود. کتاب ای کاش بینی من هم سبز بود، اینجاست تا این را به ما یادآوری کند.